[اسم]

front

/frʌnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جلو

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش جلو
مترادف و متضاد anterior forepart back rear
in front of something/somebody
جلوی چیزی/کسی
  • 1. Please don't use bad language in front of the children.
    1. لطفا جلوی بچه‌ها از زبان بد استفاده نکن.
  • 2. There's parking in front of the hotel.
    2. جلوی هتل پارکینگ هست.
at the front
جلو
  • He was standing right at the front.
    او درست (آن) جلو ایستاده بود.
the front of something
جلوی چیزی
  • The front of the museum is very impressive.
    جلوی موزه بسیار تحسین‌برانگیز است.
on the front of something
جلوی چیزی
  • 1. There was coffee on the front of his shirt.
    1. جلوی پیراهنش قهوه ریخته بود.
  • 2. You need to write the address clearly on the front of the envelope.
    2. شما باید آدرس را به‌طور واضح جلوی پاکت نامه بنویسید.

2 نما (ساختمان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: نما
the west/north/south/east... front
نمای غربی/شمالی/جنوبی/شرقی و...
  • the west front of the cathedral
    نمای غربی کلیسای جامع

3 کرانه (رودخانه و ...)

4 جبهه (جنگ) خط مقدم

معادل ها در دیکشنری فارسی: جبهه
[صفت]

front

/frʌnt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: further front] [حالت عالی: furthest front]

5 جلو جلویی، پیشین

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش پیشین جلو جلویی
  • 1.the front door
    1. درب جلو
  • 2.The front runner was thirty meters ahead of her nearest competitor.
    2. دونده جلویی، سی متر از نزدیک ترین رقیبش جلو تر بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان