[صفت]

frozen

/ˈfroʊ.zən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more frozen] [حالت عالی: most frozen]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منجمد فریزری، یخ‌زده

معادل ها در دیکشنری فارسی: یخی یخ‌زده منجمد فریزری
مترادف و متضاد chilled frosted ice-cold boiling hot
  • 1.A frozen lake
    1. دریاچه یخ‌زده
  • 2.We don't have any fresh vegetables, only frozen peas.
    2. ما هیچ سبزی تازه‌ای نداریم، فقط نخود منجمد داریم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان