[حرف ندا]

fuck off!

/fˈʌk ˈɔf!/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بزن به چاک! گمشو!

مترادف و متضاد get lost get out of here! go away
  • 1.Fuck off! I don't want to hear any more of your ridiculous conspiracy theories.
    1. بزن به چاک! دیگر نمی‌خواهم بیشتر از این به تئوری‌های توطئه مسخره تو گوش دهم.
[فعل]

to fuck off

/fˈʌk ˈɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: fucked off] [گذشته: fucked off] [گذشته کامل: fucked off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به چاک زدن گم شدن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد go away go to hell
  • 1.I told him to fuck off, but he still keeps hanging around.
    1. به او گفتم بزن به چاک، اما او هنوز این اطراف پرسه می‌زند.
  • 2.I wish you'd just fuck off.
    2. ای کاش می‌زدی به چاک.

2 اذیت کردن آزار دادن، عصبانی کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد annoy irritate piss off
to fuck someone off
کسی را آزار دادن
  • It really fucks me off when you do that.
    واقعاً آزارم می‌دهد وقتی که آن کار را می‌کنی.
to be fucked off
عصبانی بودن
  • 1. Of course I'm fucked off—she lied about me to the boss!
    1. البته که عصبانی هستم؛ او راجع به من به رئیس دروغ گفت!
  • 2. They didn't show up, and I am really fucked off.
    2. آن‌ها پیدایشان نشد و من خیلی عصبانی هستم.

3 وقت تلف کردن وقت‌گذرانی کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد fool around fuck around waste time
  • 1.I can't believe we spent the whole day just fucking off.
    1. باورم نمی‌شود که تمام روز را فقط به وقت تلف کردن گذراندیم.
  • 2.You're always fucking off instead of working.
    2. تو همیشه به جای کار کردن، وقت تلف می‌کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان