Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آدم خرابکار
2 . اشتباه (بزرگ)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fuck-up
/fˈʌkˈʌp/
قابل شمارش
1
آدم خرابکار
آدم بهدردنخور
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
screwup
1.Don't mind me, I'm just a harmless fuck-up.
1. به من توجه نکن، من فقط یک آدم بهدردنخور بیخطر هستم.
2.Poor Willie is such a fuck-up. What a mess he has made.
2. "ویلی" بیچاره یک آدم خرابکار است. چه خرابکاری کرده است.
3.You've got to fire that fuck-up.
3. باید آن آدم بهدردنخور را اخراج کنی.
2
اشتباه (بزرگ)
خرابکاری، گند
culturally sensitive
informal
1.Forgetting our anniversary was a major fuck-up.
1. فراموش کردن سالگردمان یک اشتباه بزرگ بود.
2.When you went home yesterday, you left behind a first-class fuck-up. Now you can clean it up.
2. دیروز وقتی رفتی خانه، یک گند درجه یک [بزرگ] از خودت به جا گذاشتی. حالا میتوانی تمیزش کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
fuckhouse
fuckhead
check over
chat-up
chat up
clog up
mercy fuck
sweet fuck all
club together
clusterfuck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان