[اسم]

fuck-up

/fˈʌkˈʌp/
قابل شمارش

1 آدم خراب‌کار آدم به‌دردنخور

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد screwup
  • 1.Don't mind me, I'm just a harmless fuck-up.
    1. به من توجه نکن، من فقط یک آدم به‌دردنخور بی‌خطر هستم.
  • 2.Poor Willie is such a fuck-up. What a mess he has made.
    2. "ویلی" بیچاره یک آدم خراب‌کار است. چه خرابکاری کرده است.
  • 3.You've got to fire that fuck-up.
    3. باید آن آدم به‌دردنخور را اخراج کنی.

2 اشتباه (بزرگ) خرابکاری، گند

culturally sensitive informal
  • 1.Forgetting our anniversary was a major fuck-up.
    1. فراموش کردن سالگردمان یک اشتباه بزرگ بود.
  • 2.When you went home yesterday, you left behind a first-class fuck-up. Now you can clean it up.
    2. دیروز وقتی رفتی خانه، یک گند درجه یک [بزرگ] از خودت به جا گذاشتی. حالا می‌توانی تمیزش کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان