[اسم]

fund

/fʌnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پشتوانه سرمایه، بودجه، پول

معادل ها در دیکشنری فارسی: بودجه تنخواه صندوق مایه
  • 1.government funds
    1. بودجه‌های دولتی
  • 2.I'm short of funds at the moment—can I pay you back next week?
    2. من در این لحظه پول همراهم ندارم - می‌توانم هفته آینده (پول‌تان) را پس بدهم؟
  • 3.The project has been cancelled because of lack of funds.
    3. پروژه به خاطر کمبود سرمایه کنسل شد.
[فعل]

to fund

/fʌnd/
فعل ناگذر
[گذشته: funded] [گذشته: funded] [گذشته کامل: funded]

2 بودجه تامین کردن پول اختصاص دادن

  • 1.a government-funded program
    1. برنامه ای با بودجه ی دولتی
  • 2.The museum is privately funded.
    2. بودجه موزه به صورت خصوصی تامین می شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان