Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پشتوانه
2 . بودجه تامین کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fund
/fʌnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پشتوانه
سرمایه، بودجه، پول
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بودجه
تنخواه
صندوق
مایه
1.government funds
1. بودجههای دولتی
2.I'm short of funds at the moment—can I pay you back next week?
2. من در این لحظه پول همراهم ندارم - میتوانم هفته آینده (پولتان) را پس بدهم؟
3.The project has been cancelled because of lack of funds.
3. پروژه به خاطر کمبود سرمایه کنسل شد.
[فعل]
to fund
/fʌnd/
فعل ناگذر
[گذشته: funded]
[گذشته: funded]
[گذشته کامل: funded]
صرف فعل
2
بودجه تامین کردن
پول اختصاص دادن
1.a government-funded program
1. برنامه ای با بودجه ی دولتی
2.The museum is privately funded.
2. بودجه موزه به صورت خصوصی تامین می شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
functions
functionality
functional
function key
function
fund-raising
fundamental
fundamental force
fundamentalism
fundamentalist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان