Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زخم عمیق
2 . زخم زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
gash
/ɡæʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زخم عمیق
بریدگی
1.He needed an operation to close a nasty gash in his arm.
1. او برای بستن یک زخم عمیق ناجور در دستش به عمل جراحی نیاز داشت.
2.The explosion left a wide gash in the rock.
2. انفجار، بریدگی بزرگی روی سنگ باقی گذاشت.
[فعل]
to gash
/ɡæʃ/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
2
زخم زدن
بریدن
تصاویر
کلمات نزدیک
gaseous
gas-fueled
gas turbine
gas tap
gas station
gasket
gasmask
gasoline
gasometer
gasp
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان