[اسم]

gash

/ɡæʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زخم عمیق بریدگی

  • 1.He needed an operation to close a nasty gash in his arm.
    1. او برای بستن یک زخم عمیق ناجور در دستش به عمل جراحی نیاز داشت.
  • 2.The explosion left a wide gash in the rock.
    2. انفجار، بریدگی بزرگی روی سنگ باقی گذاشت.
[فعل]

to gash

/ɡæʃ/
فعل گذرا و ناگذر

2 زخم زدن بریدن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان