[فعل]

to gasp

/gæsp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: gasped] [گذشته: gasped] [گذشته کامل: gasped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نفس نفس زدن [به‌طور ناگهانی و سریع نفس کشیدن از روی تعجب و ...]

  • 1.He was gasping for air when they pulled him out of the water.
    1. وقتی که او را از آب بیرون کشیدند، داشت (برای هوا) نفس نفس می‌زد.
  • 2.She gasped in surprise when she heard the news.
    2. وقتی که آن خبر را شنید، در [با] شگفتی نفس نفس زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان