[فعل]

to generalize

/ˈʤɛnərəˌlaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: generalized] [گذشته: generalized] [گذشته کامل: generalized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استنباط کلی کردن نتیجه کلی گرفتن، کلی‌گویی کردن

  • 1.You can’t generalize about American culture based on one trip to New York.
    1. نمی‌توانی درباره فرهنگ آمریکایی بر اساس (فقط) یک سفر به نیویورک، استنباط کلی کنی.

2 رواج دادن تعمیم دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعمیم دادن
attempts to generalize an elite education
تلاش‌هایی برای رواج دادن آموزش‌وپرورش [تعلیم‌و‌تربیت] ممتاز
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان