[اسم]

glance

/glæns/
قابل شمارش
[جمع: glances]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نگاه اجمالی

معادل ها در دیکشنری فارسی: نگاه نظر
مترادف و متضاد glimpse peek peep quick look gaze stare
  • 1.I took one glance at the wretched animal and turned away.
    1. من نگاهی اجمالی به آن حیوان بیچاره انداختم و برگشتم.
  • 2.Thompson identified the burglar after a glance at the photograph in the police station.
    2. "تامپسون"، قاچاقچی را بعد از نگاهی اجمالی به عکس در اداره پلیس شناسایی کرد.
at first glance
در نگاه اول
[فعل]

to glance

/glæns/
فعل ناگذر
[گذشته: glanced] [گذشته: glanced] [گذشته کامل: glanced]

2 نگاه انداختن مختصر نگاه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دید زدن نگاه کردن
مترادف و متضاد peek peep scan take a quick look gaze scrutinize
  • 1.Sue glanced at her watch.
    1. "سو" نگاهی به ساعتش انداخت ["سو" به ساعتش نگاه کرد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان