Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرتو
2 . تابیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
gleam
/ɡliːm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرتو
برق (نور)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بارقه
formal
مترادف و متضاد
beam
glimmer
shimmer
1.A gleam of light shone through the prison window.
1. پرتو نوری به پنجره زندان تابید.
2.My grandmother gets a gleam in her eyes when she sees the twins.
2. مادربزرگم وقتی به دوقلوها نگاه میکند برق نوری در چشمانش پیدا میشود.
3.The only source of light in the cellar came in the form of a gleam through a hole in the wall.
3. تنها منشأ نور در سرداب به شکل پرتو نوری بود که از سوراخی در دیوار میتابید.
[فعل]
to gleam
/ɡliːm/
فعل ناگذر
[گذشته: gleamed]
[گذشته: gleamed]
[گذشته کامل: gleamed]
صرف فعل
2
تابیدن
درخشیدن
formal
مترادف و متضاد
glimmer
shimmer
shine
1.The moonlight gleamed on the lake.
1. مهتاب بر دریاچه تابید.
تصاویر
کلمات نزدیک
glazing
glazier
glazed
glaze
glaucoma
glean
glee
gleeful
gleefully
glen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان