[فعل]

to glean

/ɡliːn/
فعل گذرا
[گذشته: gleaned] [گذشته: gleaned] [گذشته کامل: gleaned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (اطلاعات) جمع آوری کردن (اطلاعات) به دست آوردن

مترادف و متضاد collect gather
  • 1.These figures have been gleaned from a number of studies.
    1. این آمار از تعدادی مطالعات مختلف جمع آوری شده است.
  • 2.They're leaving on Tuesday - I managed to glean that much.
    2. آنها سه شنبه می روند - من توانستم همینقدر اطلاعات جمع کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان