Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (بهآرامی و نرمی) حرکت کردن
2 . پرواز کردن با گلایدر
3 . بدون بال زدن پرواز کردن (پرندگان)
4 . بدون نیروی موتور پرواز کردن (هواپیما)
5 . واج غلتان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to glide
/glaɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: glided]
[گذشته: glided]
[گذشته کامل: glided]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(بهآرامی و نرمی) حرکت کردن
سر خوردن
1.The dancers glided across the floor.
1. رقاصان (بهآرامی و نرمی) در عرض (کف) اتاق حرکت کردند.
2
پرواز کردن با گلایدر
1.I love gliding.
1. عاشق پرواز کردن با گلایدر هستم.
3
بدون بال زدن پرواز کردن (پرندگان)
سوار باد بودن، با باد پرواز کردن
1.When the wind is blowing, birds can glide easily through the sky.
1. وقتی باد میوزد، پرندهها میتوانند بهآسانی در آسمان، بدون بال زدن پرواز کنند.
4
بدون نیروی موتور پرواز کردن (هواپیما)
با موتور خاموش پرواز کردن
[اسم]
glide
/glaɪd/
قابل شمارش
5
واج غلتان
واج چرخشی
تصاویر
کلمات نزدیک
glib
glenn
glenda
glen
gleefully
glider
gliding
glimmer
glimpse
glint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان