[فعل]

to glide

/glaɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: glided] [گذشته: glided] [گذشته کامل: glided]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (به‌آرامی و نرمی) حرکت کردن سر خوردن

  • 1.The dancers glided across the floor.
    1. رقاصان (به‌آرامی و نرمی) در عرض (کف) اتاق حرکت کردند.

2 پرواز کردن با گلایدر

  • 1.I love gliding.
    1. عاشق پرواز کردن با گلایدر هستم.

3 بدون بال زدن پرواز کردن (پرندگان) سوار باد بودن، با باد پرواز کردن

  • 1.When the wind is blowing, birds can glide easily through the sky.
    1. وقتی باد می‌وزد، پرنده‌ها می‌توانند به‌آسانی در آسمان، بدون بال زدن پرواز کنند.

4 بدون نیروی موتور پرواز کردن (هواپیما) با موتور خاموش پرواز کردن

[اسم]

glide

/glaɪd/
قابل شمارش

5 واج غلتان واج چرخشی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان