Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نظر اجمالی
2 . نگاه اجمالی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
glimpse
/glɪmps/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نظر اجمالی
نگاه کوتاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نگاه
مترادف و متضاد
brief look
glance
sight
1.The tall shrubs kept us from getting a glimpse of the new people who inhabited the beach house.
1. بوتههای بلند مانع از این میشد که نگاه کوتاهی بر افراد جدیدی که در خانه ساحلی زندگی میکنند بیندازیم.
2.This morning we caught our first glimpse of the beautiful shoreline.
2. امروز صبح برای اولین بار نظری اجمالی بر خط ساحلی زیبا انداختیم.
[فعل]
to glimpse
/glɪmps/
فعل گذرا
[گذشته: glimpsed]
[گذشته: glimpsed]
[گذشته کامل: glimpsed]
صرف فعل
2
نگاه اجمالی کردن
دیدن (به مدت کوتاه)
مترادف و متضاد
catch sight of
notice
spot
1.he glimpsed a figure standing in the shade.
1. او شخصی را دید که در سایه ایستاده بود.
2.I glimpsed him in the crowd.
2. او را در جمعیت دیدم [در میان جمعیت نگاهی اجمالی به او کردم].
تصاویر
کلمات نزدیک
glimmer
gliding
glider
glide
glib
glint
glisten
glitch
glitter
glittering
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان