Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . برق زدن
2 . درخشندگی
3 . اکلیل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to glitter
/ˈglɪtər/
فعل ناگذر
[گذشته: glittered]
[گذشته: glittered]
[گذشته کامل: glittered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برق زدن
1.The broken glass glittered in the sun.
1. آن شیشه شکسته در [نور] آفتاب برق میزد.
[اسم]
glitter
/ˈglɪtər/
غیرقابل شمارش
2
درخشندگی
تلالو، زرق و برق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برق
تلالو
زرق و برق
the glitter of jewels
درخشندگی [زرق و برق] جواهرات
3
اکلیل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اکلیل
تصاویر
کلمات نزدیک
glitch
glisten
glint
glimpse
glimmer
glittering
glitz
glitzy
gloaming
gloat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان