[فعل]

to go in

/goʊ ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: went] [گذشته: went] [گذشته کامل: gone]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وارد شدن داخل رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: داخل شدن وارد شدن
مترادف و متضاد enter go out
  • 1.I looked through the window but I didn't go in.
    1. من از پنجره داخل را نگاه کردم ولی وارد نشدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان