[عبارت]

go to pieces

/goʊ tu ˈpisəz/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از هم پاشیدن (عاطفی) ویران شدن، داغان شدن

  • 1.After his wife died he just went to pieces.
    1. بعد از اینکه همسرش فوت کرد، او کاملا از هم پاشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان