Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خدا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
god
/gɑd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خدا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
الله
ایزد
پروردگار
خدا
خداوند
خداوندگار
دادار
رب
یزدان
معبود
کردگار
اله
مترادف و متضاد
deity
god of something
خدای چیزی
Mars, the god of war
مارس، خدای جنگ
Roman/Greek ... god
خدای روم/یونان باستان
1. the ancient Greek gods and goddesses
1. خدایان و الهههای یونان باستان
2. Zeus was one of the most well-known Greek gods.
2. زئوس یکی از مشهورترین خدایان یونانی بود.
to believe in God
به خدا اعتقاد داشتن
Do you believe in God?
آیا به خدا اعتقاد دارید؟
to pray to God
خدا را عبادت کردن/به درگاه خدا عبادت کردن
They prayed to God for forgiveness.
آنها برای بخشش به درگاه خدا عبادت کردند.
to worship God
خدا را پرستش کردن
Hinduism tells everyone to worship God in his own faith.
آیین هندوئیسم به همه میگوید که با باور خود خدا را پرستش کنند.
to praise God
تسبیح خدا را گفتن
They came to the church to praise God.
آنها به کلیسا آمدند تا تسبیح خدا را بگویند.
God exists
خدا وجود دارد/هست
I believe that God exists.
من ایمان دارم که خدا هست.
the word of God
کلام خدا
Missionaries traveled the world to tell people the word of God.
مبلغین به سراسر دنیا سفر کردند تا کلام خدا را به مردم بگویند.
Almighty God/God Almighty
خداوند قادر (مطلق)
He swore by Almighty God to tell the truth.
او به خدای قادر قسم خورد که حقیقت را بگوید.
تصاویر
کلمات نزدیک
gobstopper
gobsmacked
goblin
goblet
gobbledegook
god helps those who help themselves
god-daughter
god-fearing
god-forsaken
godchild
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان