[فعل]

to grab

/græb/
فعل گذرا
[گذشته: garbbed] [گذشته: garbbed] [گذشته کامل: grabbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قاپیدن ناگهان گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: قاپیدن
to grab something
چیزی را قاپیدن
  • 1. A mugger grabbed her handbag.
    1. یک زورگیر کیف دستی او را قاپید.
  • 2. The thief grabbed her bag and ran away.
    2. آن دزد، کیف او را قاپید و فرار کرد.
to grab something from somebody/something
چیزی از کسی/چیزی ناگهان قاپیدن
  • Jim grabbed a cake from the plate.
    "جیم" سریع یک کیک از بشقاب قاپید.
to grab at/for something
ناگهان چیزی را گرفتن

2 ربودن سریع استفاده کردن، سریع برداشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زدن
to grab something
از چیزی سریع استفاده کردن
  • If you get the chance to meet her, you should grab it.
    اگر فرصت ملاقات با او را پیدا کردی، باید از آن سریع استفاده کنی.
to grab an opportunity
از فرصت استفاده کردن
  • I'd grab the opportunity to travel.
    من از فرصت سفر کردن استفاده می‌کردم.

3 جلب کردن (توجه)

to grab somebody's attention
توجه کسی را جلب کردن
  • The advertisement is designed to grab people's attention.
    آن تبلیغات، برای جلب توجه مردم طراحی شده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان