[فعل]

to grant

/ɡrænt/
فعل گذرا
[گذشته: granted] [گذشته: granted] [گذشته کامل: granted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اهدا کردن دادن، پذیرفتن

to grant something
چیزی را پذیرفتن
  • 1. My request was granted.
    1. درخواست من پذیرفته شد.
  • 2. She was granted a divorce.
    2. با طلاق او موافقت شد [طلاق او پذیرفته شد.]
to grant somebody something
به کسی چیزی دادن
  • I was granted permission to visit the palace.
    به من اجازه داده شد تا از قصر بازدید کنم.
to grant something to somebody/something
چیزی به کسی/چیزی دادن
  • The bank finally granted a £500 loan to me.
    بانک بالاخره یک وام 500 پوندی به من داد.
[اسم]

grant

/ɡrænt/
قابل شمارش

2 کمک‌هزینه (تحصیلی و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: بورس بورس تحصیلی
  • 1.He has been awarded a research grant.
    1. به او کمک‌هزینه تحقیق اهدا شد.
grant to do something
کمک‌هزینه برای انجام کاری
student grants
کمک‌هزینه‌های (تحصیلی) دانشجویی

3 گرنت (نام خانوادگی) (Grant)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان