Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اهدا کردن
2 . کمکهزینه (تحصیلی و...)
3 . گرنت (نام خانوادگی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to grant
/ɡrænt/
فعل گذرا
[گذشته: granted]
[گذشته: granted]
[گذشته کامل: granted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اهدا کردن
دادن، پذیرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعطا کردن
بخشیدن
عطا کردن
مبذول داشتن
to grant something
چیزی را پذیرفتن
1. My request was granted.
1. درخواست من پذیرفته شد.
2. She was granted a divorce.
2. با طلاق او موافقت شد [طلاق او پذیرفته شد.]
to grant somebody something
به کسی چیزی دادن
I was granted permission to visit the palace.
به من اجازه داده شد تا از قصر بازدید کنم.
to grant something to somebody/something
چیزی به کسی/چیزی دادن
The bank finally granted a £500 loan to me.
بانک بالاخره یک وام 500 پوندی به من داد.
[اسم]
grant
/ɡrænt/
قابل شمارش
2
کمکهزینه (تحصیلی و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بورس
بورس تحصیلی
1.He has been awarded a research grant.
1. به او کمکهزینه تحقیق اهدا شد.
grant to do something
کمکهزینه برای انجام کاری
student grants
کمکهزینههای (تحصیلی) دانشجویی
3
گرنت (نام خانوادگی)
(Grant)
تصاویر
کلمات نزدیک
granola
granny flat
granny
granivorous
granite
grant joint custody
granulated sugar
granulation
granule
grape
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان