[فعل]

to grapple

/ɡɹˈæpəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: grappled] [گذشته: grappled] [گذشته کامل: grappled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گلاویز شدن دست به یقه شدن

  • 1.Passers-by grappled with the man after the attack.
    1. رهگذرها با (آن) مرد بعد از حمله گلاویز شدند.

2 دست‌و‌پنجه نرم کردن سعی و تلاش کردن

  • 1.I was grappling to find an answer to his question.
    1. من داشتم سعی و تلاش می‌کردم تا پاسخی برای سؤالش پیدا کنم.
an attempt to grapple with this very difficult issue
تلاشی برای دست‌وپنجه نرم کردن با این مسئله بسیار دشوار
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان