[فعل]

to gurgle

/ˈɡɜːrɡl/
فعل ناگذر
[گذشته: gurgled] [گذشته: gurgled] [گذشته کامل: gurgled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرشرکنان جاری بودن (آب) شرشر کردن، جوشیدن

  • 1.Water gurgled through the pipes.
    1. آب از درون لوله‌ها شرشرکنان جاری بود.

2 قان و قون کردن (نوزاد) صدا در آوردن از گلو (نوزاد)

معادل ها در دیکشنری فارسی: غرغره کردن
  • 1.The baby gurgled happily.
    1. نوزاد از خوشحالی قان و قون کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان