[فعل]

to gush

/gʌʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: gushed] [گذشته: gushed] [گذشته کامل: gushed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با فشار بیرون زدن با فشار بیرون جهیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: فواره زدن
  • 1.Blood was gushing from the cut on her leg.
    1. خون داشت با شدت از زخم روی پایش بیرون می‌زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان