Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با فشار بیرون زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to gush
/gʌʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: gushed]
[گذشته: gushed]
[گذشته کامل: gushed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با فشار بیرون زدن
با فشار بیرون جهیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فواره زدن
1.Blood was gushing from the cut on her leg.
1. خون داشت با شدت از زخم روی پایش بیرون میزد.
تصاویر
کلمات نزدیک
guru
gurn
gurgle
gurdwara
guppy
gushing
gusset
gust
gust of wind
gustatory
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان