Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مکرر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
habitual
/həˈbɪʧuəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more habitual]
[حالت عالی: most habitual]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مکرر
پیوسته، مداوم، همیشگی
1.father's habitual complaints
1. شکوه و گلایههای مکرر پدر
2.That's my habitual seat.
2. آن جای [صندلی] همیشگیام است.
تصاویر
کلمات نزدیک
habitation
habitat
habitable
habit-forming
habit
habitually
hacienda
hack
hacked off
hacker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان