Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (ناصاف) بریدن
2 . هک کردن (رایانه)
3 . اسبسواری کردن (برای تفریح)
4 . اسب (معمولی نه مسابقهای)
5 . اسبسواری
6 . نویسنده سطح پایین
7 . هک (رایانه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hack
/hæk/
فعل گذرا
[گذشته: hacked]
[گذشته: hacked]
[گذشته کامل: hacked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(ناصاف) بریدن
(ناصاف) قطع کردن
مترادف و متضاد
haggle
1.I hacked the dead branches off the tree.
1. شاخههای مرده را از آن درخت قطع کردم [شاخههای مرده آن درخت را بریدم].
2
هک کردن (رایانه)
نفوذ کردن (به سیستم رایانهای)
1.He hacked into the bank’s computer system.
1. او سیستم رایانهای آن بانک را هک کرد [او به سیستم رایانهای آن بانک نفوذ کرد].
3
اسبسواری کردن (برای تفریح)
مترادف و متضاد
go hacking
[اسم]
hack
/hæk/
قابل شمارش
4
اسب (معمولی نه مسابقهای)
اسب کرایهای
5
اسبسواری
6
نویسنده سطح پایین
روزنامهنگار یا خبرنگار سطح پایین
informal
7
هک (رایانه)
تصاویر
کلمات نزدیک
hacienda
habitually
habitual
habitation
habitat
hacked off
hacker
hacking
hacking jacket
hackle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان