Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مختل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hamper
/ˈhæmpər/
فعل گذرا
[گذشته: hampered]
[گذشته: hampered]
[گذشته کامل: hampered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مختل کردن
مانع شدن، از کار بازداشتن
مترادف و متضاد
hinder
1.Fierce storms have been hampering rescue efforts and there is now little chance of finding more survivors.
1. طوفان های شدید تلاش های گروه نجات را مختل کرده است و اکنون شانس کمی برای پیدا کردن باقی بازماندگان وجود دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
hammock
hammering
hammer out
hammer
hamlet
hamster
hamstring
hamstrung
hanbok
hand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان