[فعل]

to harmonize

/ˈhɑːrmənaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: harmonized] [گذشته: harmonized] [گذشته کامل: harmonized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هماهنگ بودن موزون بودن، سازگار بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: همخوانی داشتن
  • 1.The new building does not harmonize with its surroundings.
    1. ساختمان جدید با محیط اطرافش هماهنگ نیست.

2 یکسان‌سازی کردن یکپارچه‌سازی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هماهنگ کردن
the need to harmonize tax rates across the European Union
نیاز به یکسان‌سازی نرخ‌های مالیات در کل کشورهای اتحادیه اروپا

3 هم‌آوایی کردن هم‌نوازی کردن

  • 1.Sally sang the melody while I harmonized.
    1. "سالی" ملودی را خواند و من هم‌نوازی کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان