[فعل]

to have on

/hæv ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: had on] [گذشته: had on] [گذشته کامل: had on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به تن داشتن (لباس) پوشیدن

  • 1.She had a green sweater on.
    1. او یک ژاکت سبز به تن داشت [پوشیده بود].

2 کسی را دست انداختن

informal
to have somebody on
کسی را دست انداختن
  • 1. That's your new car? You're having me on!
    1. این اتومبیل جدید تو است؟ دستم انداختی!
  • 2. You didn't really, did you? You're not having me on, are you?
    2. واقعاً این کار را نکردی، کردی؟ من را که دست نینداختی، انداختی؟

3 کار، برنامه و... داشتن

informal
to have something on
کار، برنامه و... داشتن
  • 1. Do you have anything on this week?
    1. این هفته برنامه‌ای داری؟
  • 2. I can't see you this week—I've got a lot on.
    2. این هفته نمی‌توانم تو را ببینم؛ خیلی کار دارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان