[صفت]

heartbroken

/ˈhɑrtˌbroʊkən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more heartbroken] [حالت عالی: most heartbroken]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دل‌شکسته مغموم،غمگین، محزون

معادل ها در دیکشنری فارسی: دلشکسته
  • 1.Maggie was heartbroken when her grandfather died.
    1. "مگی" وقتی که پدربزرگش فوت کرد، محزون بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان