[اسم]

heiress

/ˈɛrəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وارث

معادل ها در دیکشنری فارسی: میراث‌خور
  • 1.She is the heiress of the talent of her mother and grandmother.
    1. او وارث استعداد مادر و مادربزرگش است.
the heiress to the throne
وارث تاج و تخت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان