[اسم]

height

/haɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قد

معادل ها در دیکشنری فارسی: قد
  • 1.Tell me your exact height.
    1. قد دقیقت را به من بگو.
  • 2.What's your height?
    2. قد شما چقدر است؟

2 ارتفاع

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارتفاع بلندا بلندی افراز
مترادف و متضاد elevation highness tallness
  • 1.Can you guess the height of the Empire State building?
    1. می‌توانی ارتفاع ساختمان "امپایر استیت" را حدس بزنی؟
in height
ارتفاع (داشتن)
  • The wall is 12 feet in height.
    آن دیوار 12 فوت ارتفاع دارد.
to be of medium/average height
ارتفاع متوسط/میانگین داشتن
to adjust the height of something
ارتفاع چیزی را تنظیم کردن
  • You can adjust the height of the chair.
    شما می‌توانید ارتفاع صندلی را تنظیم کنید.
at a height of
در ارتفاع
  • The plane flew at a height of 3,000 meters.
    هواپیما در ارتفاع 3000 متری پرواز کرد.

3 جای بلند بلندی

  • 1.I’m afraid of heights.
    1. از جاهای بلند ترس دارم [می‌ترسم].

4 اوج

معادل ها در دیکشنری فارسی: اوج
مترادف و متضاد high point
the height of something
اوج چیزی
  • 1. the height of summer
    1. اوج تابستان
  • 2. the height of the tourist season
    2. اوج فصل گردشگری
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان