[فعل]

to hold against

/hoʊld əˈgɛnst/
فعل گذرا
[گذشته: held against] [گذشته: held against] [گذشته کامل: held against]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرزنش کردن مؤاخذه کردن

to hold something against somebody
کسی را به‌خاطر چیزی سرزنش کردن
  • 1. I admit I made a mistake—but don't hold it against me.
    1. قبول دارم که اشتباه کردم؛ اما من را به‌خاطرش سرزنش نکن.
  • 2. It was a mistake—how long do you plan to hold it against me?
    2. یک اشتباه بود؛ تا کی قصد داری من را سرزنش کنی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان