Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرزنش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hold against
/hoʊld əˈgɛnst/
فعل گذرا
[گذشته: held against]
[گذشته: held against]
[گذشته کامل: held against]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرزنش کردن
مؤاخذه کردن
to hold something against somebody
کسی را بهخاطر چیزی سرزنش کردن
1. I admit I made a mistake—but don't hold it against me.
1. قبول دارم که اشتباه کردم؛ اما من را بهخاطرش سرزنش نکن.
2. It was a mistake—how long do you plan to hold it against me?
2. یک اشتباه بود؛ تا کی قصد داری من را سرزنش کنی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
get off ass
get ass in gear
hire out
fat-ass
drag ass out of
get ass
hot up
invite along
invite around
invite back
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان