[فعل]

to hold back

/hoʊld bæk/
فعل گذرا
[گذشته: held back] [گذشته: held back] [گذشته کامل: held back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عقب نگه‌داشتن

  • 1.The police held back the crowd.
    1. پلیس، جمعیت را عقب نگه‌داشت.

2 چیزی را پنهان کردن موضوعی را نگفتن

  • 1.I think she suspected I was holding something back.
    1. من فکر کنم او شک کرد که من داشتم چیزی را پنهان می‌کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان