[فعل]

to hold down

/hoʊld daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: held down] [گذشته: held down] [گذشته کامل: held down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آرام و سر جا نگه‌داشتن مهار کردن

to hold somebody down
کسی را مهار کردن
  • It took three men to hold him down.
    سه مرد توانستند او را مهار کنند.

2 حق کسی را گرفتن آزادی کسی را گرفتن

3 پایین نگه داشتن

  • 1.The rate of inflation must be held down.
    1. نرخ تورم باید پایین نگه داشته شود.
to hold down prices/wages
قیمت‌ها/دستمزدها را پایین نگه داشتن

4 بر منصب شغلی ماندن شغلی داشتن

5 پایین آوردن (صدا)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان