Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صبر کردن
2 . نگهداشتن
3 . صبر کن ببینم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hold on
/hoʊld ɑn/
فعل ناگذر
[گذشته: held on]
[گذشته: held on]
[گذشته کامل: held on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صبر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مکث کردن
مترادف و متضاد
hang on
wait
1.Hold on a minute while I get my breath back.
1. یک دقیقه صبر کن تا من نفسم جا بیاید.
2.Please hold on for a moment.
2. لطفاً (برای) لحظهای صبر کن.
2
نگهداشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گوشی را نگه داشتن
1.The little girl held on to her mother’s hand.
1. آن دختر کوچولو، دست مادرش را نگهداشته بود.
[حرف ندا]
hold on
/hoʊld ɑn/
3
صبر کن ببینم
[برای بیان تعجب یا نشان دادن نفهمیدن چیزی]
informal
1.Hold on! This isn't the right road.
1. صبر کن ببینم! این جاده درست نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
give a call
on the phone
smartphone
car phone
womenswear
access provider
adsl
instant-message
instant messaging
message board
کلمات نزدیک
hold off
hold it down
hold hands
hold down
hold back
hold on, please.
hold one's breath
hold one's head high
hold one's horses
hold one's tongue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان