[اسم]

horn

/hɔːrn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شاخ

معادل ها در دیکشنری فارسی: شاخ
  • 1.It was a large bull with curved horns.
    1. آن یک گاو نر با شاخ‌های خمیده بود.
  • 2.Some cows have horns.
    2. برخی گاوها شاخ دارند.

2 بوق

معادل ها در دیکشنری فارسی: بوق
  • 1.He gave a furious blast on his horn.
    1. او با عصبانیت بوق زد.
to honk/sound/toot your car/motor horn
بوق ماشین/موتور خود را زدن
  • Passing motorists honked their horns.
    موتورهای گذری بوق زدند.

3 شیپور (موسیقی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرنا نفیر شیپور کرنا
  • 1.A horn is a musical instrument.
    1. شیپور، یک آلت موسیقی است.
  • 2.The full orchestra includes two pairs of French horns.
    2. کل ارکستر شامل دو جفت شیپور فرانسوی می‌شود.

4 تلفن

informal
مترادف و متضاد phone
to get on the horn
تلفن را برداشتن
  • Get on the horn and call the restaurant.
    تلفن را بردار و با آن رستوران تماس بگیر.
get someone on the horn
کسی را به پای تلفن کشاندن
  • When I finally got him on the horn he said he couldn't come.
    وقتی در نهایت او را به پای تلفن کشاندم، او گفت که نمی‌تواند بیاید.
توضیحاتی در رابطه با horn
واژه horn از نظر لغوی به معنای شاخ است. از آن جایی که گیرنده یا گوشی تلفن به شاخ شباهت دارد، به آن horn نیز گفته می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان