مترادف و متضاد
boiling
scorching
torrid
very warm
chilly
cold
cool
frigid
1.Be careful—the plates are hot.
1.
مواظب باش؛ بشقابها داغ هستند.
2.It's hot today, isn't it?
2.
امروز هوا خیلی گرم است، مگر نه؟
3.It's too hot in here. Can we turn down the heat?
3.
اینجا بیش از حد گرم است. میتوانیم شوفاژ را کم کنیم؟
hot weather/summer/day/July, etc
هوا/تابستان/روز و ... خیلی گرم
1.
Do you like this hot weather?
1.
این هوای خیلی گرم را دوست داری؟
2.
I met her on a hot, sunny day.
2.
من در یک روز خیلی گرم آفتابی با او آشنا شدم.
3.
It was a hot dry summer.
3.
تابستان خیلی گرم خشکی [بیباران] بود.
4.
It was the hottest July on record.
4.
آن داغترین [گرمترین] جولای ثبتشده (در تاریخ) بود.
a hot drink/food
یک نوشیدنی/غذای داغ
The bar serves hot and cold food.
بار، غذای داغ و سرد سرو میکند.
hot water
آب داغ
All rooms have hot and cold water.
همه اتاقها آب داغ و سرد دارند.
hot country
کشور بسیار گرم
I couldn't live in a hot country.
من نمیتوانم در یک کشور بسیار گرم زندگی کنم.
to feel hot
احساس گرما کردن/کسی گرمش بودن
1.
I feel hot.
1.
من احساس گرما میکنم [خیلی گرمم است.]
2.
Is anyone too hot?
2.
هیچکس خیلی گرمش نیست؟
کاربرد صفت hot به معنای داغ
صفت hot به چیزهایی اطلاق میشود که حرارت و دمای زیاد داشته باشند. مثلا:
"a hot drink" (یک نوشیدنی داغ)
نکته:
صفت hot به افرادی اطلاق میشود که بهخاطر شرمندگی یا ناراحتی احساس گرمای شدیدی بکنند. مثلا:
".Her cheeks were hot with embarrassment" (گونههای او از خجالت داغ شده بود.)
2.
You can make a curry hotter simply by adding chilies.
2.
میتوانید کاری را بهسادگی با افزودن فلفل، تندتر کنید.
کاربرد صفت hot به معنای تند
صفت hot به معنای "تند" به خوراکیها و نوشیدنیهایی اطلاق میشود که فلفل و ادویههای تند داشته و حس سوختگی در دهان ایجاد میکنند. مثال:
"A hot sauce" (یک سس تند)
3
جنجالی
جنجالبرانگیز، داغ، جنجالآفرین
مترادف و متضاد
animated
heated
intense
passionate
dispassionate
1.Competition is getting hotter day by day.
1.
رقابت دارد روز به روز داغتر [جنجالیتر] میشود.
2.Some of the nude scenes were considered too hot for Broadway.
2.
برخی از صحنههای برهنه برای "برادوی" بیش از حد جنجالآفرین در نظر گرفته شدند.
hot issue/phase
مسئله/مرحله جنجالی/داغ
1.
The environment has become a very hot issue.
1.
محیط زیست، مسئلهای بسیار جنجالی شدهاست.
2.
Today we enter the hottest phase of the election campaign.
2.
امروز، ما وارد جنجالیترین مرحله کارزار انتخاباتی میشویم.
4
جذاب
culturally sensitive
informal
1.She is very hot!
1.
او خیلی جذاب است!
2.You were as hot for me as I was for you.
2.
تو همانقدر برای من جذاب بودی که من برای تو بودم.
5
محبوب
مترادف و متضاد
in demand
popular
unpopular
a hot club/band, etc.
کلوب/گروه موسیقی محبوب
1.
They are one of this year's hot new bands.
1.
آن یکی از گروههای موسیقی جدید و محبوب امسال است.
2.
This is one of the hottest clubs in town.
2.
این یکی از محبوبترین کلوبهای شهر است.
6
داغ (خبر، شایعه و ...)
تازه
مترادف و متضاد
fresh
new
old
hot gossip
شایعه داغ
I've got some hot gossip for you!
چند شایعه داغ [تازه] برایت دارم!
7
دزدی
سرقتی، مسروقه
مترادف و متضاد
stolen
1.I'd never have touched those CDs if I'd known they were hot.
1.
من هرگز به آن سیدیها دست نمیزدم اگر میدانستم که دزدی هستند.
8
دشوار
سخت
مترادف و متضاد
difficult
to make something hot for someone
چیزی را برای کسی دشوار کردن
They're making life hot for her.
آنها دارند زندگی را برای او دشوار میکنند.
to make it hot for
برای کسی دردسر درست کردن/شرایط را سخت کردن
The police were making it hot for shoplifters.
پلیس داشت شرایط را برای دزدان مغازه سخت میکرد.
9
خطرناک
مترادف و متضاد
dangerous
1.When things got too hot most journalists left the area.
1.
وقتی که اوضاع بیش از حد خطرناک شد، اکثر خبرنگاران آن منطقه را ترک کردند.
10
مطلع
آگاه، بامهارت
مترادف و متضاد
informed
knowledgeable
skillful
ill-informed
to be hot at/on something
از چیزی آگاهی/اطلاعات داشتن/در چیزی مهارت داشتن
1.
Don't ask me—I'm not too hot on Civil War history.
1.
از من نپرس؛ من از تاریخ جنگ داخلی خیلی آگاهی [اطلاعات] ندارم.