[اسم]

housekeeping

/ˈhaʊskiːpɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خانه‌داری

معادل ها در دیکشنری فارسی: خانه‌داری
  • 1.My financial problems were made worse by my bad housekeeping.
    1. مشکلات مالی من به خاطر خانه‌داری بد من بدتر شد.

2 بخش نظافت (هتل و ...)

to request housekeeping services
از بخش نظافت (هتل) درخواست خدمات کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان