Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خانهداری
2 . بخش نظافت (هتل و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
housekeeping
/ˈhaʊskiːpɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خانهداری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خانهداری
1.My financial problems were made worse by my bad housekeeping.
1. مشکلات مالی من به خاطر خانهداری بد من بدتر شد.
2
بخش نظافت (هتل و ...)
to request housekeeping services
از بخش نظافت (هتل) درخواست خدمات کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
housekeeper
househusband
householder
household name
household linen
housemaid
houseman
housemate
houseproud
houses of parliament
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان