[اسم]

hunting

/ˈhʌnt.ɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکار

معادل ها در دیکشنری فارسی: شکار صید
  • 1.deer hunting
    1. شکار گوزن
  • 2.She's completely against hunting of any kind.
    2. او کاملا مخالف هرگونه شکار است.
  • 3.To go hunting
    3. به شکار رفتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان