Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شکار کردن
2 . دنبال (چیزی) گشتن
3 . شکار
4 . جستجو
5 . هانت [نام خانوادگی]
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hunt
/hʌnt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: hunted]
[گذشته: hunted]
[گذشته کامل: hunted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شکار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکار کردن
صید کردن
مترادف و متضاد
chase
pursue
track
1.Some animals hunt at night.
1. برخی از حیوانات در شب شکار میکنند.
2
دنبال (چیزی) گشتن
جستجو کردن
مترادف و متضاد
search
1.I've hunted all over the place, but I can't find that book.
1. من همه جا را گشتهام، ولی نمیتوانم آن کتاب را پیدا کنم.
2.I've hunted high and low for my gloves.
2. من همه جا را به دنبال دستکشهایم گشتهام.
[اسم]
hunt
/hʌnt/
قابل شمارش
3
شکار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نخجیر
شکار
a fox hunt
شکار روباه
4
جستجو
مترادف و متضاد
search
a hunt for the missing child
جستجویی برای آن کودک گمشده
[اسم]
Hunt
/hʌnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هانت [نام خانوادگی]
تصاویر
کلمات نزدیک
hunky
hunk
hungry as a wolf
hungry
hungrily
hunted
hunter
hunting
hunting ground
huntress
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان