Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فوری
2 . نزدیک
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
immediate
/ɪˈmiː.diː.ət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more immediate]
[حالت عالی: most immediate]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فوری
آنی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آنی
بیواسطه
فوری
مترادف و متضاد
instant
1.I can’t wait, I need an immediate answer.
1. نمیتوانم صبر کنم، جوابی فوری میخواهم.
2.The directors have demanded his immediate resignation.
2. مدیران، استعفای فوری او را خواستار شدهاند.
2
نزدیک
1.The prospects for the immediate future are good.
1. چشماندازها برای آینده نزدیک خوب هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
immeasurably
immeasurable
immature
immaculately
immaculate
immediately
immense
immensely
immensurable
immerse
کلمات نزدیک
immediacy
immeasurably
immeasurable
immature
immaterial
immediate family
immediately
immense
immensely
immensely grateful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان