[صفت]

immaterial

/ˌɪməˈtɪriəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more immaterial] [حالت عالی: most immaterial]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌ربط بی‌ارتباط

مترادف و متضاد irrelevant
  • 1.It is immaterial to me whether he stays or goes.
    1. به من ربطی ندارد [برای من بی‌ربط است] که او بماند یا برود.

2 غیرمادی معنوی، روحی، مجرد

معادل ها در دیکشنری فارسی: مجرد
an immaterial God
خدای غیرمادی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان