[قید]

immediately

/ɪˈmiː.diː.ət.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فوراً بلافاصله

مترادف و متضاد at once instantly promptly quickly straight away
  • 1.She answered almost immediately.
    1. او تقریباً بلافاصله جواب داد.
  • 2.We really ought to leave immediately.
    2. ما واقعاً باید فوراً برویم.

2 دقیقاً به‌طور دقیق

مترادف و متضاد directly exactly
  • 1.The purpose of the meeting wasn't immediately obvious.
    1. هدف (آن) جلسه، دقیقاً [به‌طور دقیق] مشخص نبود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان