[اسم]

imprisonment

/ɪmˈprɪzənmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حبس

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسارت اسیری حبس
  • 1.he was sentenced to two months' imprisonment.
    1. او به دو ماه حبس، محکوم شد.
  • 2.two years’ imprisonment
    2. حبس دو ساله
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان