[فعل]

to inflate

/ɪnˈfleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: inflated] [گذشته: inflated] [گذشته کامل: inflated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باد کردن پر کردن (از هوا یا گاز)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آماس کردن باد کردن پف کردن
  • 1.He inflated the tire.
    1. آن لاستیک را باد کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان