[اسم]

ingredient

/ɪnˈgriːd.iː.ənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ماده اولیه (خوراک) ماده لازم

معادل ها در دیکشنری فارسی: مایه ماده اولیه
مترادف و متضاد component constituent element
ingredient of/in/for something
مواد اولیه چیزی
  • The ingredients of the product are kept secret.
    مواد اولیه این محصول علنی نشده است.
the list of ingredients
فهرست مواد اولیه

2 عنصر عامل، جزء

مترادف و متضاد component constituent element
ingredient of/in/for something
عنصر چیزی
  • Trust is an essential ingredient in a successful marriage.
    اعتماد، عنصر حیاتی در یک ازدواج موفق است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان