[صفت]

inherent

/ɪnˈhɪrənt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ذاتی نهادینه، درونی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ذاتی
مترادف و متضاد inborn intrinsic
  • 1.an inherent weakness in the design of the machine
    1. ضعفی درونی در طراحی ماشین
  • 2.Violence is inherent in our society.
    2. خشونت در جامعه ما نهادینه است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان