[فعل]

to inherit

/ɪnˈherɪt/
فعل گذرا
[گذشته: inherited] [گذشته: inherited] [گذشته کامل: inherited]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به ارث بردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارث بردن
  • 1.He has inherited his mother's patience.
    1. او شکیبایی مادرش را به ارث برده‌است.
  • 2.Katie inherited some money from her grandmother.
    2. "کیتی"، کمی پول از مادربزرگش به ارث برد.
  • 3.She inherited a passion for music from her grandfather.
    3. او از پدربزرگش، اشتیاقی [علاقه‌ای] به موسیقی به ارث برده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان