Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . استنشاق کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to inhale
/ɪnˈheɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: inhaled]
[گذشته: inhaled]
[گذشته کامل: inhaled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استنشاق کردن
نفس کشیدن، هوا به ریه فرو بردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استنشاق کردن
مترادف و متضاد
breathe in
exhale
1.He inhaled on another cigarette.
1. او دود سیگار دیگری را به ریه اش فرو برد.
2.Lift your arms above your head and inhale as you stretch.
2. دست هایتان را بالا ببرید و همانطور که کشش را انجام می دهید نفس بکشید.
3.She closed her eyes and inhaled deeply.
3. او چشمهایش را بست و عمیقا استنشاق کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
inhalation
ingurgitate
ingredient
ingeniously
ingenious
inhaler
inherit
inheritance
inherited
inherited disorder
کلمات نزدیک
inhalation
inhabited
inhabitant
inhabitable
inhabit
inhaler
inherent
inherently
inherit
inherit a fortune
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان