Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمرو
2 . شرمگین
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
inhibited
/ɪnˈhɪbətɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more inhibited]
[حالت عالی: most inhibited]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمرو
خجالتی
1.Boys are often more inhibited than girls about discussing their problems.
1. پسرها معمولاً در مورد صحبت کردن درباره مشکلاتشان از دخترها کمروتر هستند.
2
شرمگین
شرمنده، شرمسار
1.No one should feel inhibited from taking part in the show.
1. هیچکس نباید از شرکت کردن در (این) برنامه شرمنده شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
inhibit
inheritor
inheritance tax
inheritance
inheritable
inhibition
inhibitor
inhospitable
inhuman
inhumane
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان