Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حرف اول نام و نام خانوادگی
2 . اولیه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
initial
/ɪˈnɪʃ.əl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حرف اول نام و نام خانوادگی
مترادف و متضاد
beginning letter
1.He wrote his initials.
1. حروف اول نام و نام خانوادگیاش را نوشت.
[صفت]
initial
/ɪˈnɪʃ.əl/
غیرقابل مقایسه
2
اولیه
ابتدایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آغازین
اول
اولین
بدوی
افتتاحیه
اولی
اولیه
1.Initial reports say that seven people have died, though this has not yet been confirmed.
1. گزارشات اولیه حاکی از آن است که هفت نفر مردهاند، اگرچه این گزارش هنوز تایید نشده است.
2.My initial reaction was one of anger.
2. واکنش اولیه من، عصبانیت بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
iniquity
inimitable
inimical
inhumanity
inhumane
initialize
initially
initials
initiate
initiation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان